سال نو مبارک

متن تبریک عید نوروز ۹۵


یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبرالیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال

حلول سال نو و بهار پرطراوت را که نشانه قدرت لایزال الهی و تجدید حیات طبیعت
می‌باشد را به تمامی عزیزان تبریک و تهنیت عرض کرده و سالی سرشار از برکت
و معنویت را از درگاه خداوند متعال و سبحان برای شما عزیزان مسئلت دارم.

همه شب دست به دامان خدا تا سحرم

که خدا از تو خبر دارد و من بی خبرم

 رفتی و هیچ نگفتی که چه در سر داری

رفتی و هیچ ندیدی که چه آمد به سرم

روز جمعه 16 بهمن 1394 اولین سالگرد رفتن پدرمان به دیار باقی را به سوگ می نشینیم


سالگرد

ابتدای غزل انگار دل من لرزید

شعر هم قافیه ی فاصله ها را فهمید

باغبان کاش درنگی به تماشا می کرد

آن زمانی که گلی از سبد عالم چید

و خدایی که خریدار همه خوبی هاست

به بهای غم یک عمر تو را زود خرید

نفس سرد ز اندوه دلم با خبر است

کاش یک جرعه ز عطرش به مشامم آرید

اشتباه است که تقدیر چنین پندارد

قلمی بر ورق خاطره های تو کشید

باز نام تو پدر،آیینه ی خوبی هاست

صبح از پنجره ی یاد تو خورشید دمید

 

 

آرامگاه همسر دایی سیف اله

همه روح، خسته مادر! همه دل شکسته مادر!

همه تن تکیده مادر! همه رگ گسسته مادر!

 

تو رها و ما اسیران ز غم تو گوشه گیران

همه ما به دام مانده، تو ز بند رسته مادر!

 

دم رفتن است باری نظری که تا ببینی

که چگونه خانه بی تو، به عزا نشسته مادر!

 

سفری است اینکه میلش نبود به بازگشتی

همه رو به بی نهایت سفرت خجسته مادر



 

ادامه مطلب ...

ارتباط با خدا

 مردی باپدرش در سفر بودکه پدرش از دنیا رفت. از چوپانی در آن حوالی پرسید: «چه کسی برای مرده های شما نماز می خواند؟».
چوپان گفت: «ما کسی را برای این کار نداریم».خودم نماز آنها را می خوانم.
مرد گفت: «خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان
چوپان مقابل جنازه ایستادویکی دو کلمه زمزمه کرد و گفت: «نمازش تمام شد
مرد که تعجب کرده بود گفت: این چه نمازی بود؟
چوپان گفت:بهترازاین بلد نبودم
مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت.
شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد. از پدر پرسید: «چه شد که این گونه راحت و آسوده ای؟»
پدرش گفت: «هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم
مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست تا بگوید در کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده؟
چوپان گفت: «وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد، با خداوند گفتم: “خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش زمین می زدم. حالا این مرد، امشب مهمان توست. ببینم تو با او چگونه رفتار میکنی ؟؟؟؟؟؟
دعا برای رفتگانمان فراموش نشه 

as

nnnn

دائی سیفالله

http://s6.picofile.com/d/cc8d385f-a58f-4536-81a1-9e34a4d01453/14.swf