همه شب دست به دامان خدا تا سحرم

که خدا از تو خبر دارد و من بی خبرم

 رفتی و هیچ نگفتی که چه در سر داری

رفتی و هیچ ندیدی که چه آمد به سرم

روز جمعه 16 بهمن 1394 اولین سالگرد رفتن پدرمان به دیار باقی را به سوگ می نشینیم


سالگرد

ابتدای غزل انگار دل من لرزید

شعر هم قافیه ی فاصله ها را فهمید

باغبان کاش درنگی به تماشا می کرد

آن زمانی که گلی از سبد عالم چید

و خدایی که خریدار همه خوبی هاست

به بهای غم یک عمر تو را زود خرید

نفس سرد ز اندوه دلم با خبر است

کاش یک جرعه ز عطرش به مشامم آرید

اشتباه است که تقدیر چنین پندارد

قلمی بر ورق خاطره های تو کشید

باز نام تو پدر،آیینه ی خوبی هاست

صبح از پنجره ی یاد تو خورشید دمید

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد